مردم تُرک استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و .... به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند. به عنوان مثال نابغه تاریخ سینمای ایران یعنی پرویز پرستوئی اهل روستای "چارلی" از توابع شهرستان کبودر اهنگ می باشد که بارها با افتخار به ترک بودن خود و روستای محل تولدش اشاره کرده است. "تختی" بزرگمرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان ما ترک های استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد. امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم. اجداد تختی از ترکهای همدان بودند و تختی نیز به زبان ترکی کاملاً مسلط بودند.
غلامرضا تختی از کودکی به ورزش علاقة زیادی داشت. او هرگز به فکر قهرمان شدن نبود، بلکه ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی می خواست. خود بارها گفته بود: فکر اینکه روزی قهرمان کشور یا قهرمان جهان شوم، خجالتم می داد.
کاشف و مشوق تختی در کشتی، فردی ترکیه ای بنام صاییم بیگ آریکان بود. این ترکیه ای بود که هم تختی را با ورزش کشتی آشنا ساخت و هم او بود که تربیت تختی را در کشتی به عهده گرفت. تُرک بودن آن دو ، علاقة پدر و فرزندی در بین آنها ایجاد کرد. تختی صاییم بیگ را پدر معنوی خود می دانست و به او احترام فوق العاده می گذاشت. صاییم بیگ آریکان اولین سر مربی کشتی آزاد ایران، از سال 1948 المپیک لندن تا سال 1952 هلسینکی، که اهل ترکیه بود، ماجرای کشف تختی را چنین بیان می کند: "یک روز برای گردش و خرید به بازار رفته بودم، دیدم عدّه ای از جوانان با هالتری که خود ساخته بودند، وزنه برداری می کردند. تختی هم در میان آنها بود، با یک نگاه به او، تحت تأثیر هنر نماییاش قرار گرفتم و از آوی خواستم تا به دارالفنون بیاید و کشتی را دنبال کند، تختی دعوت مرا پذیرفت و به تمرین کشتی در سالن دبیرستان دارالفنون پرداخت".
(ظهور غلامرضا تختی از پیکارهای کشتی ارتشهای جهان در سال 1329 (1950 میلادی) آغاز شد و در روز 23 اردیبهشت 1330 در سن 21 سالگی، برای اولین بار به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران در آمد و در اولین حضور برون مرزی خود، که مربوط به مسابقات کشتی آزاد قهرمانی 1951 جهانی هلسینکی (فنلاند) بود، در وزن 79 کیلوگرم به مدال نقرة جهان دست یافت. تختی از نادر کشتی گیرانی است که فاصلة ورودش به میادین ورزشی و دریافت مدال جهانی، فقط یکسال و اندی طول کشید. وی درمسابقات جهانی هلسینکی، جوان ترین عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بود که پس از کشتی گیر ترکیه به نام حیدر ظفر به مقام دوم جهان نایل آمد.
تختی همیشه آمادة خدمت به مردم بود و اغلب روزها به دنبال کار مردم به ادارات و مؤسسات می رفت.
براستی کدامین انسان می تواند همچون تختی باشد و با همة مردم از فقیر تا غنی و از کوچک تا بزرگ، مهربان و بزرگوار باشد.
"تختی به فرمان مستقیم شاه و توسط تیمسار سر تیپ رحیمی رئیس پلیس تهران به قتل رسید". عوامل شاه، برای اینکه از غضب و شورش مردم جلوگیری کنند، شایع کردند که تختی در هتل آتلانتیک خود کشی کرده است. ولی واقعیت این است که تختی پس از به قتل رسیدن، به هتل آتلانتیک که متعلق به شاهپور غلامرضا بود، انتقال داده شده بود. "جسد تختی را در هتل آتلانتیک به طرزی یافتند که پتو بر روی خود داشته و چنانچه سم خورده باشد، مسلماً تشنجاتی به وی دست می داده و در اینجا این سئوال پیش می آید که به چه ترتیب پتو را بر روی خود کشیده بود.
شهریارشیرین سخن نیزبااشاره به کشته شدن تختی توسط رژیم جلادپهلوی به صراحت می سراید:
بیز بیردریا قان وئر میشیـک زندانلارداجان وئرمیشیک
قیرخ نسلی قربان وئرمیشیک شریعتی تـک انـسانـلار
تختی کیمی پهلوانلار
مشاهیر تؤرک استان همدان
" آقا غلامحسین فضائلی" ( مَستوری )
ناحیه تؤرکنشین استان همدان ( شامل شهرستانهای بهار ، رزن ،فامنین، کبودراهنگ ، قسمت اعظم شهرستان همدان ، نیمة شمالی شهرستان اسدآباد و نیمة شمالی شهرستان ملایر ) ، از گذشتههای دور تاکنون ، به عنوان مهد علم و ادب و هنر ، معروف و نامبردار است ؛ به طوری که میتوان گفت قریب به هشتاد درصد از نوابغ و مشاهیر دینی ، فلسفی ، عرفانی ، ادبی ، هنری و ... استان همدان ، از ناحیة تؤرکنشین آن برخاسته اند . در این میان شهرستان باهار ( بهار ) ، جایگاه ویژهای دارد . مردم این شهرستان که از نژاد ایل تؤرک "باهارلیْ " ( = باهارلو = بهارلو ) هستند ، علاوه بر اینکه در طول تاریخ ، مؤسّس دولتهای بزرگی چون دولت تؤرک آزربایجانی "قاراقوْیونلو" و دولت تؤرک "قوطبشاهلیْلار" ( قطبشاهیان ) در ناحیة "دَکَن" هندوستان و ... بوده اند ، صدها عالم و عارف و شاعر و هنرمند از میان خود ، پرورش داده ند .
مرحوم " آقا غلامحسین فضائلی" متخلص به "مستوری" از جمله شخصیّتها و شعرای شهر "باهار" ( بهار ) است که در چنین فضای علمپرور و هنردوستی ، با خوشهچینی از محضر بزرگان روزگار خود ، به زنده نگهداشتن فرهنگ و زبان و ادبیات تؤرکی آزربایجان همت گماشت . اجداد آن مرحوم ، جملگی در ردیف معاریف و اعیان شهر "باهار" بودهاند .
حُسن سیرت و صورت " آقا غلامحسین" ، هنوز از پس سالها ، در زوایای خاطرات مردم شهرستان "باهار" باقی است . آنچه از اشعار آن مرحوم ، از دستبرد ایّام ( ناشی از بیمتولّی بودن آثار و مآثر فرهنگ و زبان و ادبیّات تؤرکی در کشور ما ) ، محفوظ مانده و به دست ما رسیده ست ، حدود دویست بیت شعر است که موضوع بیشتر آنها ، مراثی مذهبی است . "آقا غلامحسین" در سنین حدود هفتاد سالگی ، به سال 1322 شمسی ، در زادگاهش شهر "باهار" ( بهار ) وفات یافت و بنا به وصیتاش در شهر "قم" دفن گردید .
ذیلا سه نمونه از اشعار مرحوم آقا غلامحسین فضائلی تقدیم خوانندگان می شود:
هانسیْ دیارین خانیْسَن؟!
جانا ! نَه یئر سولطانیسَن ؟ هانسیْ دیارین خانیْسَن ؟
لعل و جواهیر کانیْسن ، دورّ و صدف دوکّانیسن
اوْخشار یوزون حَمرا گؤلَه ، زؤلفون میثال ـی سیلسیلَه
هیچ گؤگدَه یوْخ مَه بیر بیلَه ، نَه یئر مَهـی تابانیسن ؟
نرجیسدَن آلمیْش گؤزلَرین ، نقّاش چَکمیش قاشلاریْن
موروارداندیر دیشلرین ، هانسیْ چؤلون جئیرانیسن ؟
سرو و صینوبر قامتین ، توُتموُش جهانیْ شؤهرَتین
اینسانا یئتمَز نیسبَتین ، حوری و یا غیلمانی سن
لعلـ ی لبین : شَهد و شَکَر ، طوطی یئسَه اوْندان ، دوْیَر
جیسمین کی یوْخدوُر موختَصَر ، بیر روح سَن ، روحانی سَن
قوْیدوُم قَدَم من راهیْنا ، عَرض ائیلَهرَم درگاهیْنا
اؤز لوطفون ایلَه عفو قیْل "مستوری" میرزانیْ ، سَن !
بسمه تعالی
وظیفه فعالین دانشجویی ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار این جنبش است
حسین سلطانی
اشاره:واژه جنبش دانشجویی از گفتمانهای سیاسی – اجتماعی امروز جامعه ما می باشد. هرچند که این واژه تا حدی برای ماشناخته شده است ،لیکن تبیین هر چه بیش ترنقش وکارکرد آن می تواند مفید واقع شود . حرکت وفعالیت دانشجویان آذربایجانی در دانشگاههای سراسر کشور ،که در راستای تحقق مطالبات وخواسته های ملت آذربایجان انجام می شود وبه عنوان بخشی از حرکت ملی آذربایجان وشایدازمحوریترین بخش های آن می باشد،را نیزمی توان به عنوان جنبش دانشجویی حرکت ملی آذربایجان نامگذاری نمود. بدیهی است بررسی کارکرد این جنبش وتبیین رویکرد آن درآینده نقش بسزایی در آینده حرکت ملی آذربایجان خواهد داشت .
1- ویژگیهای جنبش اجتماعی
جنبش را می توان میتوان اینطور بیان نمود:((تلاش گروهی برای رسیدن به اهداف مشترک و پیشبرد دلبستگی های مشترک از طریق اقدام جمعی و خارج از حوزه نهاد رسمی)). بطور کلی مشخصه های یک جنبش به شرح زیر است:
1- جنبش های اجتماعی اصولا در شرایط تبعیض بوجود می آیند، اگر تبعیضی نباشد حرکتی بوقوع نمی پیوندد.
2- جامعه شناسان معتقدند که برای شکل گیری جنبش تنها تبعیض کافی نیست، بایستی شرایطی به وجود بیاید که بتواند این تبعیض را تفسیر نماید.
3 - باید گروههایی وجود داشته باشند که بتوانند اهداف جنبش را پیگیری کنند
4 - باید امکان اعتراض وجود داشته باشد یعنی دولت راه اعتراض بدهد.
2-ویژگیهای جنبش دانشجویی
اگر جنبش دانشجویی را تحلیل کنیم، اولین نکته این است که چنین جنبشی، جنبش یکدست اجتماعی نیست، زیرا دانشجوها از اقشار مختلف بوده و عقاید متفاوتی دارند و رویکرد به زندگی و محیط اطرافشان مختلف میباشد و سازگاری آنها با یکدیگر به زمان نیاز دارد. بدلیل اینکه دوران دانشجویی گذراست و دانشجوها نمیتوانند تجربیات خود را به طور کامل به نسل بعدی دانشجویی منتقل کند بنابراین این جنبش مجبور است همواره از صفر شروع کند.
اما خوشبختانه فعالیتهای دانشجویان آذربایجانی طی یک دهه گذشته نشان می دهد اولا، این قشر رابط و واسطه بین مردم بوده و میباشند و با درگیر کردن آنها با حرکت ملی زمینه را برای تفهیم واقعیات جامعه فراهم ساخته اند. ثانیا، از طریق بسترهای موجود(انتشارات نشریات دانشجویی و برگزاری مراسم های مختلف) آکاهی های عمومی مردم(آگاهی ادبی – ملی) را بالا برده و آنان را با حقوق ملت خویش آشنا ساخته اند. ثالثا: با فشار بر نخبگان و مسئولین در راس قدرت، نقش نقش بسزایی را در اصلاح ذهنیتهای منفی آنان ایجاد نموده اند.
به علت تبعیض اعمالی از سوی حاکمیت در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی در مورد اقوام و ملل مختلف ایران عامل عمده در شکل گیری حرکت ملی آذربایجان و در کنار آن جنبش دانشجویی حرکت ملی بوده است(ویژگی1). بالا رفتن سطح آگاهی عمومی، موضوع حقوق بشر و مطرح شدن مباحثی چون دموکراسی، تا حدی موجبات طرح چنین مسائلی را در جامعه ما پدید آورد(ویژگی2).
در جوامع بسته و در حال توسعه، جنبش دانشجویی پویاترین و از تاثیرگذارترین عوامل تحولات اجتماعی – سیاسی بوده است. بی شک حرکت ملی آذربایجان نیز بدلیل نبود تشکل و گروه های سازمان یافته ای از قاعده مستثنی نبوده است. بنابراین در شکل گیری و تکوین پروسه فعلی حرکت و پیگیری مطالبات، دانشجویان نقش محوری را در این زمینه ایفا نموده اند(ویژگی3). نهایتا اینکه امکانات دموتراتیک می تواند امکان اعتراض را برای مردم فراهم نماید(ویژگی4).
با توجه به تعاریفی که گفته شد حرکت دانشجویان آذربایجانی را می توان به عنوان جنبش تلقی کردکه عبارت جنبش دانشجویی حرکت ملی آذربایجان میتواند واژه جامعی برای آن باشد.
3-آسیبهای جنبش دانشجویی
در ایران در این چند دهه نقش فعال و برجسته دانشجویان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ، هیچگاه جنبش دانشجویی مستقل از جنبش سیاسی نبوده است. و نمیتوان از جنبش دانشجویی به معنای واقعی کلمه سخن گفت. و متاسفانه جنبش دانشجویی تحت تاثیر احزاب و جریانهای سیاسی مختلف جامعه گردیده است. ولی خوشبختانه بر خلاف این جنبشها ، جنبش دانشجویی آذربایجان علیرغم جوانی، تا به حال تقریبا تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار نگرفته ، و به لحاظ فکری از استقلال کامل برخوردار بوده ونیز توانسته است در تئوریزه شدن حرکت نقش مهمی ایفا کند.
از آسیبهای بالقوه جنبش دانشجویی ، احتمال وابستگی انان به گروههای سیاسی و احزاب خارج از دانشگاه است. این وابستگی، استقلال این جنبش را از بین برده و دیگر کاربرد انتقادی ندارند. البته استقلال به معنای عدم همکاری و همفکری با جریانات دیگر سیاسی، اعلام خودمختاری و جمود فکری و حتی به معنای نگرفتن امکانات فعالیت از دولت نیز نیست، بلکه به معنای نقد همه جانبه و فراگیر است.
این روزها حرکت ملی آذربایجان و در بطن آن جنبش دانشجویی به عدم تکامل فکری-راهبردی و نیز رکود نظری متهم میشوند. بی شک جنبش دانشجویی بیش از هر جنبشی نیاز به تقویت بنیه های فکری خود دارد. رکود عملی و نظری جنبش دانشجویی بخشی از رکود فکری و عملی حرکت ملی آذربایجان بوده است و دانشجویان گرفتار رکود فکری و عملی حاکم بر حرکت شده اند، انشقاق درونی میان گروههای دانشگاهی، نیز از عوامل رکود فعالیت های دانشجویی بوده است.
پیشروان جنبش دانشجویی بایدخطوط قرمز را در میان رفتارهای افراطی و محافظه کارانه طیف های دانشگاهی تعیین کنند، و اگر این امر محقق نشود در جای خود به کاهش انگیزه های بیشتر مشارکت اقشار دانشجو در دانشگاه ها خواهد انجامید. بنظر می رسد تا موقعی که ساختار و فعالیت های جنبش دانشجویی ما به این شکل ادامه پیدا نماید، جنبشی محدود و ناقص خواهیم داشت. وظیفه فعالین دانشجویی ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار این جنبش است.
سیاست زدگی، می تواند از آفت های این جنبش محسوب شود و مهمترین پادتن این آفت همان کارکرد عقلانی است که رفتار های نامتجانس جنبش دانشجویی در مقابل گروه های سیاسی حتی مردم را به حداقل برساند.
4- چه باید کرد؟
در تبیین رویکرد این جنبش در آینده، با در نظر گرفتن نکاتی که مطرح شد، می توان گفت که پرداختن به مقوله های زیر کارایی جنبش را زیاد نموده و تاثیر گزاری جنبش را در حرکت ملی بیشتر خواهد نمود:
الف) هر گونه سست انگاری و تزریق رفتارهای منفعلانه به جنبش دانشجویی از سوی هر گروهی مردود است.
ب) سازماندهی جنبش در تمامی دانشگاه های سراسر کشور از طریق ایجاد تشکل های فراگیر، همفکری و هماهنگی با سایر گروه های حرکت ملی در بیرون از دانشگاه ها در راستای پیشبرد منظم و سریع اهداف حرکت ملی و جلوگیری از فعالیت های تکراری و کم بهره.
ج) لزوم توجه بیشتر به تئوریزه کردن حرکت، ارائه تعاریف و استراتژی هایی قابل انعطاف با شرایط جامعه و زمان، روحیات نسل جدید و در عین حال منطبق با منافع ملی. در اینصورت روش ها بازخورد اجتماعی مناسبی خواهد داشت. بنابراین، با اینکه دانشجویان بنا به اقتضای روحیات و شرایط آنان آرمانگرا و ایده آل گرا می باشد، لیکن تعدیل این تفکرات و واقع بینی شرایط – بنا بر نیاز حرکت – استمرار حرکتی توام موفقیت حداکثری را دوام خواهد بخشید.
د) نکته دیگر که نبایستی از آن غفلت ورزید این است که در بررسی وظیفه دانشجو در جامعه مدرن و صنعتی قرن 21، دستیابی به تکنولوژی برتر اهمیت ویژه ای دارد. زیرا نیروی انسانی قوی و کارامد از کلیدهای موفقیت در رقابت های بیین المللی میباشد. بدین سبب بایستی هم خود دانشجویان فعال در حرکت اهتمام زیادی به کسب دانش و تکنولوژی روز داشته باشند، و هماینکه به پرورش، تشویق و جذب نیروهای متخصص به حرکت ملی اولویت ویژه ای قائل شوند. چنین امری با طرح همزمان نیازهای اقتصادی و با توجه ویژه به مسائل اجتماعی به موازات مسائل فرهنگی – سیاسی امکان پذیر می باشد و این نیاز به هماهنگ شدن اینجنبش با تشکل های موجود در حرکت ملی دارد.البته این هماهنگی نباید استقلال فکری آنان را تحت تاثیر قرار دهد.
شاید کمتر آذربایجانی در ایران بوده باشد که با این سوال سخت روبرو نشده و به دنبال پاسخ این معمای عجیب نبوده باشد،که چرا بزرگترین دانشمندان ،متفکران ،عارفان و شاعران ایران بعد از اسلام که بسیاری از آنها از جمله ابن سینا، ابو ریحان بیرونی، مولوی، نظامی گنجوی و ...اساسا ترک زبان بوده اند اما یا به زبان عربی ( در قرون اول بعد از اسلام ) و یا به زبان فارسی نوشته اند و کمتر شوونیست فارسی بوده باشد که از این مساله به ذوق و شوق نیامده و زهر دار ترین طعنه ها را از این طریق بر آذربایجانیان و زبان ترکی وارد نکرده باشد ! در اینجا و به مناسبت روز جهانی زبان مادری ،نگاهی نو و از زاویه ای جدید به این مساله مطرح می شود تا پرتوی نورانی بر تاریکی این معمای به ظاهر پیچید ه و غیر قابل توضیح باشد و حقایقی را که کمتر مطرح شده ،در برابر چشمان حقیقت بین قرار دهد .
قبل از ورود به این بحث ، ابتدا باید مقدمه ای برای آشنایی با فضای فکری و اجتماعی دوران کهن آورده شود تا تفاوت های انکار ناپذیر آن دوران با جامعه امروزی که در واقع کلید حل معمای فوق است ،شناخته شود زیرا اگر بخواهیم دوران گذشته را با فضای
فکری امروز بررسی کنیم مطمئنا با تناقضاتی غیر قابل توضیح مواجه خواهیم شد .
بی تردید خط و نوشتار عامل اصلی حفظ و بقای تمدن بشری و انتقال ان به نسل های بعدی و حافظ این میراث گرانقدر بشری در دوران
طولانی گذر از توحش به تمدن بوده و ان را از گزند جنگ ها وبلاهای طبیعی رهانیده و به نسل امروزی رسانیده است در این بین نقش ادیان و مذاهب و همچنین مبلغین مذهبی در حفظ و توسعه خط و نوشتار انکار ناپذیر است. تمامی تمدن های بزگ و کهن کتابهای مقدسی داشته اند که آرزوها ؛ آرمان ها و قواعد اخلاقی اجتماعی تمدن مذکور را بیان می کردند .
قدیمی ترین کتاب شناخته شده بشری "گیل گمیش " سومری هاست که امروزه ثابت شده زبانشان به مانند زبان ترکی امروزی از خانواده زبان های التصاقی بوده است . آنها هم خط را اختراع کردند و هم تمام اسباب و لوازم یک تمدن بشری را بنا نهادند. بنابراین زبان و خط نوشتاری در دوران کهن بر خلاف دوران امروز نماینده نژاد ها و ملیت ها نبوده بلکه نماینده ادیان و مذاهب بوده است و هر چند زبان شفاهی هر ملیت و قومیتی در زندگی روزمره جاری بوده و نیاز های ارتباطی آنها را بر طرف کرده اما تمام پیروان یک دین و آیین نوشته های خود را به زبان کتاب مقدس خود می نوشتند و اصولآ در هر دوره ای از تاریخ کهن زبان علمی و حکومتی نیز بوده است.
یکی دیگر از تفاوت های آشکار دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قلیلی از بزگان قم خواندن و نوشتن پدیده ای کاملا نو ظهور بوده و آموزش همگانی و مربوط به دوران اخیر است.
لذا در دوران کهن تعداد کسانی که که قادر به خواندن و نوشتن بودند بسیار کم بوده و از طرف دیگر بدیهی است که هر نویسنده ای دنبال مخاطب می گردد. بنابراین در هر حوزه تمدنی نیاز به یک زبان مشترک برای تمام افراد از هر ملیت نژاد و زبانی انکار ناپذیر بود و همانگونه که گفته شد در این حوزه های تمدنی نه بر اساس نژاد و زبان که براساس دین و آیین شکل می گرفت و در این میان بدیهی است که بهترین انتخاب برای هر حوزه تمدنی زبان کتاب مقدس بود.
پس از ظهور تمدن اسلامی که توانست بسیاری از حوزه ها ی تمدنی آن روز منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهد و دین و آیین اسلام منبع فکری و اعتقادی مردم منطقه گردید. زبان عربی ( یعنی زبان کتاب مقدس اسلام )تبدیل به زبان علمی فرهنگی و حکومتی کل حوزه تمدنی جدید گردید و در واقع زبان عربی زبان خواندن و نوشتن متفکران و اندیشمندان بزرگ دوران پس از اسلام در کل حوزه ی تمدنی اسلام گردید و به همین دلیل است کع ابن سینا، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی، ابن هثیم و ... نوشته های خود را به زبان علمی آن روز یعنی زبان عربی نوشتند. اما با جدایی حوزه تمدنی ایران از سایر بخش ها ی تمدن اسلامی و خروج از نفوذ حاکمیت سیاسی خلفای عرب از یک سو و گسترش تدریجی خواندن ونوشتن از سوی دیگر، به تدریج نیاز به بومی سازی علم و حکمت آن روز که همگی بر مبنای زبان عربی نوشته شده را در اختبار اندیشمندان آن روز قرار داشت احساس می شد، به ویژه این که تمدن های بزرگی چون سلجوقیان خود را رقیبان منطقه ای خلفای عرب می دیدند، بنابراین به استقلال فرهنگی زبانی از این رقیب بزرگ منطقه ای کاملآ منطقی بود.
اما سوال اساسی اینجاست که چرا با توجه به اینکه تقریبآ تمامی سلسله های حاکمی بر این منطقه که بعد ها ایران نامیده شد، اساسآ ترک زبان بودند و حتی ترکیب جمعیتی این منطقه که شامل آسیای مرکزی ،قفقاز، ایران امروز و بخشهایی از افغانستان، پاکستان و عراق بود بیشتر به نفع ترک ها بود تا سایرملیتها،چرا این زبان فازسی بود که به عنوان زبان علمی مشترک این منطقه انتخاب شد و اندیشمندان ، عارفان ، فیلسوفان و حتی شاعران بزگ این حوزه تمدنی اکثرآ به زبان فارسی نوشته اند تا ترکی؟ پاسخ این سوال را باید در نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان علمی پیشین یعنی زبان عربی از یک طرف و تفاوت ها و عدم سازگاری های اساسی زبان ترکی با زبان عربی جستجو کرد.
در اولین نوشته های فارسی بعد از اسلام کلمات عربی به وفور یافت می شد و حتی می توان گفت تنها فعل و فاعل های هستند که فارسی هستند و تمام اصطلاحات علمی، فرهنگی، عرفانی، مذهبی به زبان عربی هستند. یکی از مهم ترین موانع تطابق زبان ترکی با زبان عربی قاعده ی هماهنگی آوایی زبان ترکی است که تمام لغت ها و کلمات را وارد به پذیرش این قاعده می کند و هر لغت و اصطلاحی را که از زبان بیگانه وارد می کند دچار تغییرات آوایی کرده سپس به عنوان یک لغت جدید می پذیرد. اما از طرف دیگر زبان عربی زبانی است که شدیدآ نسبت به تغییر آواها حساس است و کوچکترین تغییری در آوا ها ی کلمات، معانی آن ها را به شدت تغییر می دهد.
همچنین بسیاری از وزنهای صرف افعال و اصطلاحات عربی در تضاذ آشکار با قاعده ی همامنگی آوایی زبان ترکی است. اینجا شاید عده ای مغرض و نا آشنا با علم زبان شناسی این مساله را به حساب ضعف زبان ترکی بگذارند، در حالی که این خصوصیت زبان ترکی به آن وجهه ای هنری و آهنگین می بخشد و به تمام لغت های بیگانه که وارد این زبان می شوند ،رنگ و بویی بومی می دهد .
همچنین از خلوص و یکپارچگی زبان در برابر تهدید زبانهای بیگانه حراست می نماید از طرف دیگر نزدیکی و تطابق با زبان عربی نشان برتری و یا قدرت یک زبان نیست و شاید بتوان از زاویه ای دیگر چنین استنباط کرد که همین نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با عربی بود که آن را کاملا در زبان عربی حل نمود و امروزه فارسی نه به عنوان یک زبان مستقل که به عنوان لهجه ای از زبان عربی شناخته می شود .
بنا براین آنچه که گفته شد قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان عربی ،به سرعت آن را به عنوان جایگزین زبان عربی در ایران مطرح و تثبیت نمود .اما با این حال بزرگانی چون نسیمی و فضونی بودند که اندیشه های خود را به زبان مادری نوشتند .
در ایران هرچه به عصر حاضر نزدیک می شویم شاهد تمایل بیشتر آذربیجان برای خواندن و نوشتن به زبان مادری خود هستیم و شاهد هستیم که با رسیدن مفهوم آموزش همگانی به ایران ، بزرگانی جون میرزا حسن رشدیه ، سیستم اموزشی مدرنی را بر اساس زبان مادر اذربایجانی ها بنا می نهند. اما جای تآسف است که این دوران با رشد اندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستی هم زمان شده و با ظهور سلسله ضد فرهنگی پهلوی روند طبیعی رشد و نمو زبان ها در ایران متوقف شده و سیاست اسمیله سازی ملت های ایرانی و نابودی و ادغام آنه در زبان فرهنگ اصطلاح برتر دنبال می شود و خود باختگی فرهنگی در بین برخی از اذربایجانیان ایجاد میشود.
ااندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستانه اگر در دوران سرگشتگی فلسفی ابتدای قرن 20ام نشانه به اصطلاح روشنفکری بوده باشد امروزه تنها نشانه بازگشت به اندیشه ها منحط و ترد شده است و آنهایی که هنوز برای همان مدار کج می چرخند باید بدانند که به زودی همچون هیتلر، موسیلینی، و صدام به زباله دان تاریخ خواهند پیوست .