فرهنگی اجتماعی سیاسی

وبلاگی برای رسیدن به خود آگاهی ملی

فرهنگی اجتماعی سیاسی

وبلاگی برای رسیدن به خود آگاهی ملی

چرا در هزار سال حکومت ترکان در ایران فارسی زبان رایج بود

    شاید کمتر آذربایجانی در ایران بوده باشد که با این سوال سخت روبرو نشده و به دنبال پاسخ این معمای عجیب نبوده باشد،که چرا بزرگترین دانشمندان ،متفکران ،عارفان و شاعران ایران بعد از اسلام که بسیاری از آنها از جمله ابن سینا، ابو ریحان بیرونی، مولوی، نظامی گنجوی و ...اساسا ترک زبان بوده اند اما یا به زبان عربی ( در قرون اول بعد از اسلام ) و یا به زبان فارسی نوشته اند و کمتر شوونیست فارسی بوده باشد که از این مساله به ذوق و شوق نیامده و زهر دار ترین طعنه ها را از این طریق بر آذربایجانیان و زبان ترکی وارد نکرده باشد ! در اینجا و به مناسبت روز جهانی زبان  مادری ،نگاهی نو و از زاویه ای جدید به این مساله مطرح می شود تا پرتوی نورانی بر تاریکی این معمای به ظاهر پیچید ه و غیر قابل توضیح باشد و حقایقی را که کمتر مطرح شده ،در برابر چشمان حقیقت بین قرار دهد .


     قبل از ورود به این بحث ، ابتدا باید مقدمه ای برای آشنایی با فضای فکری و اجتماعی دوران کهن آورده شود تا تفاوت های انکار ناپذیر آن دوران با جامعه امروزی که در واقع کلید حل معمای فوق است ،شناخته شود زیرا اگر بخواهیم دوران گذشته را با فضای

فکری امروز بررسی کنیم مطمئنا با تناقضاتی غیر قابل توضیح مواجه خواهیم شد .

    بی تردید خط و نوشتار عامل اصلی حفظ و بقای تمدن بشری و انتقال ان به نسل های بعدی و حافظ این میراث گرانقدر بشری در دوران

 طولانی گذر از توحش به تمدن بوده و ان را از گزند  جنگ ها وبلاهای طبیعی رهانیده و به نسل امروزی رسانیده است در این بین نقش ادیان و مذاهب و همچنین مبلغین مذهبی در حفظ و توسعه خط و نوشتار انکار ناپذیر است. تمامی تمدن های بزگ و کهن کتابهای مقدسی داشته اند که آرزوها ؛ آرمان ها و قواعد اخلاقی اجتماعی تمدن مذکور را بیان می کردند .

     قدیمی ترین کتاب شناخته شده بشری "گیل گمیش " سومری هاست که امروزه ثابت شده زبانشان به مانند زبان ترکی امروزی از خانواده زبان های التصاقی بوده است . آنها هم خط را اختراع کردند و هم تمام اسباب و لوازم یک تمدن بشری را بنا نهادند. بنابراین زبان و خط نوشتاری در دوران کهن بر خلاف دوران امروز نماینده نژاد ها و ملیت ها نبوده بلکه نماینده ادیان و مذاهب بوده است و هر چند زبان شفاهی هر ملیت و قومیتی در زندگی روزمره جاری بوده و نیاز های ارتباطی آنها را بر طرف کرده اما تمام پیروان یک دین و آیین نوشته های خود را به زبان کتاب مقدس خود می نوشتند و اصولآ در هر دوره ای از تاریخ کهن زبان علمی و حکومتی نیز بوده است.

    یکی دیگر از تفاوت های آشکار دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قلیلی از بزگان قم خواندن و نوشتن پدیده ای کاملا نو ظهور بوده و آموزش همگانی و مربوط به دوران اخیر است.

    لذا در دوران کهن تعداد کسانی که که قادر به خواندن و نوشتن بودند بسیار کم بوده و از طرف دیگر بدیهی است که هر نویسنده ای دنبال مخاطب می گردد. بنابراین در هر حوزه تمدنی نیاز به یک زبان مشترک برای تمام افراد از هر ملیت نژاد و زبانی انکار ناپذیر بود و همانگونه که گفته شد در این حوزه های تمدنی نه بر اساس نژاد و زبان که براساس دین و آیین شکل می گرفت و در این میان بدیهی است که بهترین انتخاب برای هر حوزه تمدنی زبان کتاب مقدس بود.

    پس از ظهور تمدن اسلامی که توانست بسیاری از حوزه ها ی تمدنی آن روز منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهد و دین و آیین اسلام منبع فکری و اعتقادی مردم منطقه گردید. زبان عربی ( یعنی زبان کتاب مقدس اسلام )تبدیل به زبان علمی فرهنگی و حکومتی کل حوزه تمدنی جدید گردید و در واقع زبان عربی زبان خواندن و نوشتن متفکران و اندیشمندان بزرگ دوران پس از اسلام در کل حوزه ی تمدنی اسلام گردید و به همین دلیل است کع ابن سینا، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی، ابن هثیم و ... نوشته های خود را به زبان علمی آن روز یعنی زبان عربی نوشتند. اما با جدایی حوزه تمدنی ایران از سایر بخش ها ی تمدن اسلامی و خروج از نفوذ حاکمیت سیاسی خلفای عرب از یک سو و گسترش تدریجی خواندن ونوشتن از سوی دیگر، به تدریج نیاز به بومی سازی علم و حکمت آن روز که همگی بر مبنای زبان عربی نوشته شده را در اختبار اندیشمندان آن روز قرار داشت احساس می شد، به ویژه این که تمدن های بزرگی چون سلجوقیان خود را رقیبان منطقه ای خلفای عرب می دیدند،  بنابراین به استقلال فرهنگی زبانی از این رقیب بزرگ منطقه ای کاملآ منطقی بود.

    اما سوال اساسی اینجاست که چرا با توجه به اینکه تقریبآ تمامی سلسله های حاکمی بر این منطقه که بعد ها ایران نامیده شد، اساسآ ترک زبان بودند و حتی ترکیب جمعیتی این منطقه که شامل آسیای مرکزی ،قفقاز، ایران امروز و بخشهایی از افغانستان، پاکستان و عراق بود بیشتر به نفع ترک ها بود تا سایرملیتها،چرا این زبان فازسی بود که به عنوان زبان علمی مشترک این منطقه انتخاب شد و اندیشمندان ، عارفان ، فیلسوفان و حتی شاعران بزگ این حوزه تمدنی اکثرآ به زبان فارسی نوشته اند تا ترکی؟ پاسخ این سوال را باید در نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان علمی پیشین یعنی زبان عربی از یک طرف و تفاوت ها و عدم سازگاری های اساسی زبان ترکی با زبان عربی جستجو کرد.

    در اولین نوشته های  فارسی بعد از اسلام کلمات عربی به وفور یافت می شد و حتی می توان گفت تنها فعل و فاعل های هستند که فارسی هستند و تمام اصطلاحات علمی، فرهنگی، عرفانی، مذهبی به زبان عربی هستند. یکی از مهم ترین موانع تطابق زبان ترکی با زبان عربی قاعده ی هماهنگی آوایی زبان ترکی است که تمام لغت ها و کلمات را وارد به پذیرش این قاعده می کند و هر لغت و اصطلاحی را که از زبان بیگانه وارد    می کند دچار تغییرات آوایی کرده سپس به عنوان یک لغت جدید می پذیرد. اما از طرف دیگر زبان عربی زبانی است که شدیدآ نسبت به تغییر آواها حساس است و کوچکترین تغییری در آوا ها ی کلمات، معانی آن ها را به شدت تغییر می دهد.

     همچنین بسیاری از وزنهای صرف افعال و اصطلاحات عربی در تضاذ آشکار با قاعده ی همامنگی آوایی زبان ترکی است. اینجا شاید عده ای مغرض و نا آشنا با علم زبان شناسی این مساله را به حساب ضعف زبان ترکی بگذارند، در حالی که این خصوصیت زبان ترکی به آن وجهه ای هنری و آهنگین می بخشد  و به تمام لغت های بیگانه که وارد این زبان می شوند ،رنگ و بویی بومی می دهد .

    همچنین از خلوص و یکپارچگی زبان در برابر تهدید زبانهای بیگانه حراست می نماید از طرف دیگر نزدیکی و تطابق با زبان عربی نشان برتری و یا قدرت یک زبان نیست و شاید بتوان از زاویه ای دیگر چنین استنباط کرد که همین نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با عربی بود که آن را کاملا در زبان عربی حل نمود و امروزه فارسی نه به عنوان یک زبان مستقل که به عنوان لهجه ای از زبان عربی شناخته می شود .

    بنا براین آنچه که گفته شد قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان عربی ،به سرعت آن را به عنوان جایگزین زبان عربی در ایران مطرح و تثبیت نمود .اما با این حال بزرگانی چون نسیمی و فضونی بودند که اندیشه های خود را به زبان مادری نوشتند .

    در ایران هرچه به عصر حاضر نزدیک می شویم شاهد تمایل بیشتر آذربیجان برای خواندن و نوشتن به زبان مادری خود هستیم و شاهد هستیم که با رسیدن مفهوم آموزش همگانی به ایران ، بزرگانی جون میرزا حسن رشدیه ، سیستم اموزشی مدرنی را بر اساس زبان مادر اذربایجانی ها بنا می نهند. اما جای تآسف است که این دوران با رشد اندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستی هم زمان شده و با ظهور سلسله ضد فرهنگی پهلوی روند طبیعی رشد و نمو زبان ها در ایران متوقف شده و سیاست اسمیله سازی ملت های ایرانی و نابودی و ادغام آنه در زبان فرهنگ اصطلاح برتر دنبال می شود و خود باختگی فرهنگی در بین برخی از اذربایجانیان ایجاد میشود.

   ااندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستانه اگر در دوران سرگشتگی فلسفی ابتدای قرن 20ام نشانه به اصطلاح روشنفکری بوده باشد امروزه تنها نشانه بازگشت به اندیشه ها منحط و ترد شده است و آنهایی که هنوز برای همان مدار کج می چرخند باید بدانند که به زودی همچون هیتلر، موسیلینی، و صدام به زباله دان تاریخ خواهند پیوست .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد