فرهنگی اجتماعی سیاسی

وبلاگی برای رسیدن به خود آگاهی ملی

فرهنگی اجتماعی سیاسی

وبلاگی برای رسیدن به خود آگاهی ملی

شکیل

                                    

 

 

  

 

 

  

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

" آقا غلامحسین فضائلی

مشاهیر تؤرک استان همدان

" آقا غلامحسین فضائلی" ( مَستوری )

ناحیه تؤرک‏نشین استان همدان ( شامل شهرستان‏های بهار ، رزن ،فامنین، کبودراهنگ ، قسمت اعظم شهرستان همدان ، نیمة شمالی شهرستان اسدآباد و نیمة شمالی شهرستان ملایر ) ، از گذشته‏های دور تاکنون ، به عنوان مهد علم و ادب و هنر ، معروف و نامبردار است ؛ به طوری که می‏توان گفت قریب به هشتاد درصد از نوابغ و مشاهیر دینی ، فلسفی ، عرفانی ، ادبی ، هنری و ... استان همدان ، از ناحیة تؤرک‏نشین آن برخاسته اند . در این میان شهرستان باهار ( بهار ) ، جایگاه ویژه‏ای دارد . مردم این شهرستان که از نژاد ایل تؤرک "باهارلیْ " ( = باهارلو = بهارلو ) هستند  ، علاوه بر اینکه در طول تاریخ ، مؤسّس دولت‏های بزرگی چون دولت تؤرک آزربایجانی "قاراقوْیونلو" و دولت تؤرک "قوطب‏شاهلیْلار" ( قطب‏شاهیان ) در ناحیة "دَکَن" هندوستان و ... بوده اند ، صدها عالم و عارف و شاعر و هنرمند از میان خود ، پرورش داده ند .

مرحوم " آقا غلامحسین فضائلی" متخلص به "مستوری" از جمله شخصیّت‏ها و شعرای شهر "باهار" ( بهار ) است که در چنین فضای علم‏پرور و هنر‏دوستی ، با خوشه‏چینی از محضر بزرگان روزگار خود ، به زنده نگهداشتن فرهنگ و زبان و ادبیات تؤرکی آزربایجان همت گماشت . اجداد آن مرحوم ، جملگی در ردیف معاریف و اعیان شهر "باهار" بوده‏اند .

حُسن سیرت و صورت " آقا غلامحسین" ، هنوز از پس سالها ، در زوایای خاطرات مردم شهرستان "باهار" باقی است . آنچه از اشعار آن مرحوم ، از دستبرد ایّام ( ناشی از بی‏متولّی بودن آثار و مآثر فرهنگ و زبان و ادبیّات تؤرکی در کشور ما ) ، محفوظ مانده و به دست ما رسیده ست ، حدود دویست بیت شعر است که موضوع بیشتر آنها ، مراثی مذهبی است . "آقا غلامحسین" در سنین حدود هفتاد سالگی ، به سال 1322 شمسی ، در زادگاهش شهر "باهار" ( بهار ) وفات یافت و بنا به وصیت‏اش در شهر "قم" دفن گردید .

ذیلا سه نمونه از اشعار مرحوم آقا غلامحسین فضائلی تقدیم خوانندگان می شود:

هانسیْ دیارین خانیْ‏سَن؟!

جانا !  نَه یئر سولطانی‏سَن ؟ هانسیْ  دیارین  خانیْ‏سَن ؟

لعل و جواهیر کانیْ‏سن  ، دورّ  و صدف  دوکّانی‏سن

اوْخشار  یوزون حَمرا گؤلَه ، زؤلفون میثال‏ ـ‏ی سیلسیلَه

هیچ گؤگدَه یوْخ مَه  بیر بیلَه ، نَه یئر مَه‏ـ‏ی تابانی‏سن ؟

نرجیسدَن آلمیْش گؤزلَرین ، نقّاش چَکمیش قاشلاریْن

موروارداندیر  دیشلرین ، هانسیْ چؤلون جئیرانی‏سن ؟

سرو و صینوبر قامتین ، توُتموُش جهانیْ  شؤهرَتین

اینسانا  یئتمَز  نیسبَتین ، حوری و یا غیلمانی سن

لعل‏ـ ‏ی لبین : شَهد و شَکَر ، طوطی  یئسَه  اوْندان ، دوْیَر

جیسمین کی یوْخدوُر موختَصَر ، بیر روح ‏سَن ، روحانی ‏سَن

قوْیدوُم قَدَم من راهیْنا ، عَرض ائیلَه‏رَم درگاهیْنا

اؤز لوطفون ایلَه عفو  قیْل "مستوری" میرزانیْ  ، سَن !

وظیفه فعالین دانشجویی در حرکت ملی آذربایجان

بسمه تعالی

وظیفه فعالین دانشجویی ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار این جنبش است

حسین سلطانی

          

 اشاره:واژه جنبش دانشجویی از گفتمانهای سیاسی اجتماعی امروز جامعه ما می باشد. هرچند که این واژه تا حدی برای ماشناخته شده است ،لیکن تبیین هر چه بیش ترنقش وکارکرد آن می تواند مفید واقع شود . حرکت وفعالیت دانشجویان آذربایجانی در دانشگاههای سراسر کشور ،که در راستای تحقق مطالبات وخواسته های ملت آذربایجان انجام می شود وبه عنوان بخشی از حرکت ملی آذربایجان وشایدازمحوریترین بخش های آن می باشد،را نیزمی توان به عنوان جنبش دانشجویی حرکت ملی آذربایجان نامگذاری نمود. بدیهی است بررسی کارکرد این جنبش وتبیین رویکرد آن درآینده نقش بسزایی در آینده حرکت ملی آذربایجان خواهد داشت .

 1- ویژگیهای جنبش اجتماعی

جنبش را می توان میتوان اینطور بیان نمود:((تلاش گروهی برای رسیدن به اهداف مشترک و پیشبرد دلبستگی های مشترک از طریق اقدام جمعی و خارج از حوزه نهاد رسمی)). بطور کلی مشخصه های یک جنبش به شرح زیر است:

1-     جنبش های اجتماعی اصولا در شرایط تبعیض بوجود می آیند، اگر تبعیضی نباشد حرکتی بوقوع نمی پیوندد.

2- جامعه شناسان معتقدند که برای شکل گیری جنبش تنها تبعیض کافی نیست، بایستی شرایطی به وجود بیاید که بتواند این تبعیض را تفسیر نماید.                                                                                                                                                                                                                

3 - باید گروههایی وجود داشته باشند که بتوانند اهداف جنبش را پیگیری کنند

4 - باید امکان اعتراض وجود داشته باشد یعنی دولت راه اعتراض بدهد.

2-ویژگیهای جنبش دانشجویی

اگر جنبش دانشجویی را تحلیل کنیم، اولین نکته این است که چنین جنبشی، جنبش یکدست اجتماعی نیست، زیرا دانشجوها از اقشار مختلف بوده و عقاید متفاوتی دارند و رویکرد به زندگی و محیط اطرافشان مختلف میباشد و سازگاری آنها با یکدیگر به زمان نیاز دارد. بدلیل اینکه دوران دانشجویی گذراست و دانشجوها نمیتوانند تجربیات خود را به طور کامل به نسل بعدی دانشجویی منتقل کند بنابراین این جنبش مجبور است همواره از صفر شروع کند.

اما خوشبختانه فعالیتهای دانشجویان آذربایجانی طی یک دهه گذشته نشان می دهد اولا، این قشر رابط و واسطه بین مردم بوده و میباشند و با درگیر کردن آنها با حرکت ملی زمینه را برای تفهیم واقعیات جامعه فراهم ساخته اند. ثانیا، از طریق بسترهای موجود(انتشارات  نشریات دانشجویی و برگزاری مراسم های مختلف) آکاهی های عمومی مردم(آگاهی ادبی ملی) را بالا برده و آنان را با حقوق ملت خویش آشنا ساخته اند. ثالثا: با فشار بر نخبگان و مسئولین در راس قدرت، نقش نقش بسزایی را در اصلاح ذهنیتهای منفی آنان ایجاد نموده اند.

به علت تبعیض اعمالی از سوی حاکمیت در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی در مورد اقوام و ملل مختلف ایران عامل عمده در شکل گیری حرکت ملی آذربایجان و در کنار آن جنبش دانشجویی حرکت ملی بوده است(ویژگی1). بالا رفتن سطح آگاهی عمومی، موضوع حقوق بشر و مطرح شدن مباحثی چون دموکراسی، تا حدی موجبات طرح چنین مسائلی را در جامعه ما پدید آورد(ویژگی2).

در جوامع بسته و در حال توسعه، جنبش دانشجویی پویاترین و از تاثیرگذارترین عوامل تحولات اجتماعی سیاسی بوده است. بی شک حرکت ملی آذربایجان نیز بدلیل نبود تشکل و گروه های سازمان یافته ای از قاعده مستثنی نبوده است. بنابراین در شکل گیری و تکوین پروسه فعلی حرکت و پیگیری مطالبات، دانشجویان نقش محوری را در این زمینه ایفا نموده اند(ویژگی3). نهایتا اینکه امکانات دموتراتیک می تواند امکان اعتراض را برای مردم فراهم نماید(ویژگی4).

با توجه به تعاریفی که گفته شد حرکت دانشجویان آذربایجانی را می توان به عنوان جنبش تلقی کردکه عبارت جنبش دانشجویی حرکت ملی آذربایجان میتواند واژه جامعی برای آن باشد.

3-آسیبهای جنبش دانشجویی

 در ایران در این چند دهه نقش فعال و برجسته دانشجویان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ، هیچگاه جنبش دانشجویی مستقل از جنبش سیاسی نبوده است. و نمیتوان از جنبش دانشجویی به معنای واقعی کلمه سخن گفت. و متاسفانه جنبش دانشجویی تحت تاثیر احزاب و جریانهای سیاسی مختلف جامعه گردیده است. ولی خوشبختانه بر خلاف این جنبشها ، جنبش دانشجویی آذربایجان علیرغم جوانی، تا به حال تقریبا تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار نگرفته ، و به لحاظ فکری از استقلال کامل برخوردار بوده ونیز توانسته است در تئوریزه شدن حرکت نقش مهمی ایفا کند.

از آسیبهای بالقوه جنبش دانشجویی ، احتمال وابستگی انان به گروههای سیاسی و احزاب خارج از دانشگاه است. این وابستگی، استقلال این جنبش را از بین برده و دیگر کاربرد انتقادی ندارند. البته استقلال به معنای عدم همکاری و همفکری با جریانات دیگر سیاسی، اعلام خودمختاری و جمود فکری و حتی به معنای نگرفتن امکانات فعالیت از دولت نیز نیست، بلکه به معنای نقد همه جانبه و فراگیر است.

این روزها حرکت ملی آذربایجان و در بطن آن جنبش دانشجویی به عدم تکامل فکری-راهبردی و نیز رکود نظری متهم میشوند. بی شک جنبش دانشجویی بیش از هر جنبشی نیاز به تقویت بنیه های فکری خود دارد. رکود عملی و نظری جنبش دانشجویی بخشی از رکود فکری و عملی حرکت ملی آذربایجان بوده است و دانشجویان گرفتار رکود فکری و عملی حاکم بر حرکت شده اند، انشقاق درونی میان گروههای دانشگاهی، نیز از عوامل رکود فعالیت های دانشجویی بوده است.

پیشروان جنبش دانشجویی بایدخطوط قرمز را در میان رفتارهای افراطی و محافظه کارانه طیف های دانشگاهی تعیین کنند، و اگر این امر محقق نشود در جای خود به کاهش انگیزه های بیشتر مشارکت اقشار دانشجو در دانشگاه ها خواهد انجامید. بنظر می رسد تا موقعی که ساختار و فعالیت های جنبش دانشجویی ما به این شکل ادامه پیدا نماید، جنبشی محدود و ناقص خواهیم داشت. وظیفه فعالین دانشجویی ایجاد تغییرات بنیادی  در ساختار این جنبش است.

سیاست زدگی، می تواند از آفت های این جنبش محسوب شود و مهمترین پادتن این آفت همان کارکرد عقلانی است که رفتار های نامتجانس جنبش دانشجویی در مقابل گروه های سیاسی حتی مردم را به حداقل برساند.

4- چه باید کرد؟

در تبیین رویکرد این جنبش در آینده، با در نظر گرفتن نکاتی که مطرح شد، می توان گفت که پرداختن به مقوله های زیر کارایی جنبش را زیاد نموده و تاثیر گزاری جنبش را در حرکت ملی بیشتر خواهد نمود:

الف) هر گونه سست انگاری و تزریق رفتارهای منفعلانه به جنبش دانشجویی از سوی هر گروهی مردود است.

ب) سازماندهی جنبش در تمامی دانشگاه های سراسر کشور از طریق ایجاد تشکل های فراگیر، همفکری و هماهنگی با سایر گروه های حرکت ملی در بیرون از دانشگاه ها در راستای پیشبرد منظم و سریع اهداف حرکت ملی و جلوگیری از فعالیت های تکراری و کم بهره.

ج) لزوم توجه بیشتر به تئوریزه کردن حرکت، ارائه تعاریف و استراتژی هایی قابل انعطاف با شرایط جامعه و زمان، روحیات نسل جدید و در عین حال منطبق با منافع ملی. در اینصورت روش ها بازخورد اجتماعی مناسبی خواهد داشت. بنابراین، با اینکه دانشجویان بنا به اقتضای روحیات و شرایط آنان آرمانگرا و ایده آل گرا می باشد، لیکن تعدیل این تفکرات و واقع بینی شرایط بنا بر نیاز حرکت استمرار حرکتی توام موفقیت حداکثری را دوام خواهد بخشید.

د) نکته دیگر که نبایستی از آن غفلت ورزید این است که در بررسی وظیفه دانشجو در جامعه مدرن و صنعتی قرن 21، دستیابی به تکنولوژی برتر اهمیت ویژه ای دارد. زیرا نیروی انسانی قوی و کارامد از کلیدهای موفقیت در رقابت های بیین المللی میباشد. بدین سبب بایستی هم خود دانشجویان فعال در حرکت اهتمام زیادی به کسب دانش و تکنولوژی روز داشته باشند، و هماینکه به پرورش، تشویق و جذب نیروهای متخصص به حرکت ملی اولویت ویژه ای قائل شوند. چنین امری با طرح همزمان نیازهای اقتصادی و با توجه ویژه به مسائل اجتماعی به موازات مسائل فرهنگی سیاسی امکان پذیر می باشد و این نیاز به هماهنگ شدن اینجنبش با تشکل های موجود در حرکت ملی دارد.البته این هماهنگی نباید استقلال فکری آنان را تحت تاثیر قرار دهد.

چرا در هزار سال حکومت ترکان در ایران فارسی زبان رایج بود

    شاید کمتر آذربایجانی در ایران بوده باشد که با این سوال سخت روبرو نشده و به دنبال پاسخ این معمای عجیب نبوده باشد،که چرا بزرگترین دانشمندان ،متفکران ،عارفان و شاعران ایران بعد از اسلام که بسیاری از آنها از جمله ابن سینا، ابو ریحان بیرونی، مولوی، نظامی گنجوی و ...اساسا ترک زبان بوده اند اما یا به زبان عربی ( در قرون اول بعد از اسلام ) و یا به زبان فارسی نوشته اند و کمتر شوونیست فارسی بوده باشد که از این مساله به ذوق و شوق نیامده و زهر دار ترین طعنه ها را از این طریق بر آذربایجانیان و زبان ترکی وارد نکرده باشد ! در اینجا و به مناسبت روز جهانی زبان  مادری ،نگاهی نو و از زاویه ای جدید به این مساله مطرح می شود تا پرتوی نورانی بر تاریکی این معمای به ظاهر پیچید ه و غیر قابل توضیح باشد و حقایقی را که کمتر مطرح شده ،در برابر چشمان حقیقت بین قرار دهد .


     قبل از ورود به این بحث ، ابتدا باید مقدمه ای برای آشنایی با فضای فکری و اجتماعی دوران کهن آورده شود تا تفاوت های انکار ناپذیر آن دوران با جامعه امروزی که در واقع کلید حل معمای فوق است ،شناخته شود زیرا اگر بخواهیم دوران گذشته را با فضای

فکری امروز بررسی کنیم مطمئنا با تناقضاتی غیر قابل توضیح مواجه خواهیم شد .

    بی تردید خط و نوشتار عامل اصلی حفظ و بقای تمدن بشری و انتقال ان به نسل های بعدی و حافظ این میراث گرانقدر بشری در دوران

 طولانی گذر از توحش به تمدن بوده و ان را از گزند  جنگ ها وبلاهای طبیعی رهانیده و به نسل امروزی رسانیده است در این بین نقش ادیان و مذاهب و همچنین مبلغین مذهبی در حفظ و توسعه خط و نوشتار انکار ناپذیر است. تمامی تمدن های بزگ و کهن کتابهای مقدسی داشته اند که آرزوها ؛ آرمان ها و قواعد اخلاقی اجتماعی تمدن مذکور را بیان می کردند .

     قدیمی ترین کتاب شناخته شده بشری "گیل گمیش " سومری هاست که امروزه ثابت شده زبانشان به مانند زبان ترکی امروزی از خانواده زبان های التصاقی بوده است . آنها هم خط را اختراع کردند و هم تمام اسباب و لوازم یک تمدن بشری را بنا نهادند. بنابراین زبان و خط نوشتاری در دوران کهن بر خلاف دوران امروز نماینده نژاد ها و ملیت ها نبوده بلکه نماینده ادیان و مذاهب بوده است و هر چند زبان شفاهی هر ملیت و قومیتی در زندگی روزمره جاری بوده و نیاز های ارتباطی آنها را بر طرف کرده اما تمام پیروان یک دین و آیین نوشته های خود را به زبان کتاب مقدس خود می نوشتند و اصولآ در هر دوره ای از تاریخ کهن زبان علمی و حکومتی نیز بوده است.

    یکی دیگر از تفاوت های آشکار دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قلیلی از بزگان قم خواندن و نوشتن پدیده ای کاملا نو ظهور بوده و آموزش همگانی و مربوط به دوران اخیر است.

    لذا در دوران کهن تعداد کسانی که که قادر به خواندن و نوشتن بودند بسیار کم بوده و از طرف دیگر بدیهی است که هر نویسنده ای دنبال مخاطب می گردد. بنابراین در هر حوزه تمدنی نیاز به یک زبان مشترک برای تمام افراد از هر ملیت نژاد و زبانی انکار ناپذیر بود و همانگونه که گفته شد در این حوزه های تمدنی نه بر اساس نژاد و زبان که براساس دین و آیین شکل می گرفت و در این میان بدیهی است که بهترین انتخاب برای هر حوزه تمدنی زبان کتاب مقدس بود.

    پس از ظهور تمدن اسلامی که توانست بسیاری از حوزه ها ی تمدنی آن روز منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهد و دین و آیین اسلام منبع فکری و اعتقادی مردم منطقه گردید. زبان عربی ( یعنی زبان کتاب مقدس اسلام )تبدیل به زبان علمی فرهنگی و حکومتی کل حوزه تمدنی جدید گردید و در واقع زبان عربی زبان خواندن و نوشتن متفکران و اندیشمندان بزرگ دوران پس از اسلام در کل حوزه ی تمدنی اسلام گردید و به همین دلیل است کع ابن سینا، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی، ابن هثیم و ... نوشته های خود را به زبان علمی آن روز یعنی زبان عربی نوشتند. اما با جدایی حوزه تمدنی ایران از سایر بخش ها ی تمدن اسلامی و خروج از نفوذ حاکمیت سیاسی خلفای عرب از یک سو و گسترش تدریجی خواندن ونوشتن از سوی دیگر، به تدریج نیاز به بومی سازی علم و حکمت آن روز که همگی بر مبنای زبان عربی نوشته شده را در اختبار اندیشمندان آن روز قرار داشت احساس می شد، به ویژه این که تمدن های بزرگی چون سلجوقیان خود را رقیبان منطقه ای خلفای عرب می دیدند،  بنابراین به استقلال فرهنگی زبانی از این رقیب بزرگ منطقه ای کاملآ منطقی بود.

    اما سوال اساسی اینجاست که چرا با توجه به اینکه تقریبآ تمامی سلسله های حاکمی بر این منطقه که بعد ها ایران نامیده شد، اساسآ ترک زبان بودند و حتی ترکیب جمعیتی این منطقه که شامل آسیای مرکزی ،قفقاز، ایران امروز و بخشهایی از افغانستان، پاکستان و عراق بود بیشتر به نفع ترک ها بود تا سایرملیتها،چرا این زبان فازسی بود که به عنوان زبان علمی مشترک این منطقه انتخاب شد و اندیشمندان ، عارفان ، فیلسوفان و حتی شاعران بزگ این حوزه تمدنی اکثرآ به زبان فارسی نوشته اند تا ترکی؟ پاسخ این سوال را باید در نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان علمی پیشین یعنی زبان عربی از یک طرف و تفاوت ها و عدم سازگاری های اساسی زبان ترکی با زبان عربی جستجو کرد.

    در اولین نوشته های  فارسی بعد از اسلام کلمات عربی به وفور یافت می شد و حتی می توان گفت تنها فعل و فاعل های هستند که فارسی هستند و تمام اصطلاحات علمی، فرهنگی، عرفانی، مذهبی به زبان عربی هستند. یکی از مهم ترین موانع تطابق زبان ترکی با زبان عربی قاعده ی هماهنگی آوایی زبان ترکی است که تمام لغت ها و کلمات را وارد به پذیرش این قاعده می کند و هر لغت و اصطلاحی را که از زبان بیگانه وارد    می کند دچار تغییرات آوایی کرده سپس به عنوان یک لغت جدید می پذیرد. اما از طرف دیگر زبان عربی زبانی است که شدیدآ نسبت به تغییر آواها حساس است و کوچکترین تغییری در آوا ها ی کلمات، معانی آن ها را به شدت تغییر می دهد.

     همچنین بسیاری از وزنهای صرف افعال و اصطلاحات عربی در تضاذ آشکار با قاعده ی همامنگی آوایی زبان ترکی است. اینجا شاید عده ای مغرض و نا آشنا با علم زبان شناسی این مساله را به حساب ضعف زبان ترکی بگذارند، در حالی که این خصوصیت زبان ترکی به آن وجهه ای هنری و آهنگین می بخشد  و به تمام لغت های بیگانه که وارد این زبان می شوند ،رنگ و بویی بومی می دهد .

    همچنین از خلوص و یکپارچگی زبان در برابر تهدید زبانهای بیگانه حراست می نماید از طرف دیگر نزدیکی و تطابق با زبان عربی نشان برتری و یا قدرت یک زبان نیست و شاید بتوان از زاویه ای دیگر چنین استنباط کرد که همین نزدیکی و قابلیت تطابق زبان فارسی با عربی بود که آن را کاملا در زبان عربی حل نمود و امروزه فارسی نه به عنوان یک زبان مستقل که به عنوان لهجه ای از زبان عربی شناخته می شود .

    بنا براین آنچه که گفته شد قابلیت تطابق زبان فارسی با زبان عربی ،به سرعت آن را به عنوان جایگزین زبان عربی در ایران مطرح و تثبیت نمود .اما با این حال بزرگانی چون نسیمی و فضونی بودند که اندیشه های خود را به زبان مادری نوشتند .

    در ایران هرچه به عصر حاضر نزدیک می شویم شاهد تمایل بیشتر آذربیجان برای خواندن و نوشتن به زبان مادری خود هستیم و شاهد هستیم که با رسیدن مفهوم آموزش همگانی به ایران ، بزرگانی جون میرزا حسن رشدیه ، سیستم اموزشی مدرنی را بر اساس زبان مادر اذربایجانی ها بنا می نهند. اما جای تآسف است که این دوران با رشد اندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستی هم زمان شده و با ظهور سلسله ضد فرهنگی پهلوی روند طبیعی رشد و نمو زبان ها در ایران متوقف شده و سیاست اسمیله سازی ملت های ایرانی و نابودی و ادغام آنه در زبان فرهنگ اصطلاح برتر دنبال می شود و خود باختگی فرهنگی در بین برخی از اذربایجانیان ایجاد میشود.

   ااندیشه های باستان گرایانه و آریا پرستانه اگر در دوران سرگشتگی فلسفی ابتدای قرن 20ام نشانه به اصطلاح روشنفکری بوده باشد امروزه تنها نشانه بازگشت به اندیشه ها منحط و ترد شده است و آنهایی که هنوز برای همان مدار کج می چرخند باید بدانند که به زودی همچون هیتلر، موسیلینی، و صدام به زباله دان تاریخ خواهند پیوست .

زینب پاشا

عصیان « زینب پاشا» عیار آذربایجان

 

   در تاریخ پرفراز و نشیب ما، زنانی نیز بوده اند که برای بهبود وضع اسف بار اجتماعی خود و همنوعانشان، مبارزه کرده اند. آنان به فراست دریافته بودند که رهایی زنان از ستم چند لایه زمانه، تنها از خودشان ساخته است. اغلب این زنان را زنان طبقه اشراف و ممتاز تشکیل می دادند ولی زینب پاشا از معدود زنان انگشت شماری است که طبقه پایین اجتماعی، علیه نظام ستمگر زمانه خود سر به عصیان برداشت.  لکن پیکار او مانند دیگر پیکارگران زن ایرانی، ناشناخته باقی مانده بود و جسته و گریخته از آن زیر عناوین «کید زنان»، «مکر زنان» در تاریخ مذکر نام برده می شدزینب پیشتاز بیداری زن قرنها ستمدیده ایرانی است. وی تقریباَ 110 سال پیش مهر سکوت تاریخ را از لب برمی دارد، زنجیر سنن و قوانین فئودالی را می گسلد و برای نخستین بار د ر تاریخ  با چهل  نفر از زنان قهرمان تبریز علیه  ستم،  ستم پیشگان داخلی  و استعمار گران  خارجی  و  به  موازات آن علیه نابرابریهای جنسی به جنگ مسلحانه دست می زنند.

  زینب معروف به « بی بی پاشا»، « زینب باجی»، «زینب پاشا» در یکی از محلات قدیم تبریز- عمو زین الدین، در یک خانواده روستائی به دنیا آمده است. پدرش شیخ سلیمان، دهقان بی چیزی بوده که مانند دیگر روستائیان بسختی روزگار می گذرانیده. از زندگی زینب پیش از واقعه رژی، بیش از این اطلاعاتی در دست نیست. همانطور که از زندگی افسانه آمیز دیگر عیاران بنام این عصر، حلاج اوغلی، حاج اللهیار، چیز زیادی نمی دانیم. آنچه که مسلم است زینب در رنج و محنت بزرگ شده و سالها به علل شوربختی خود و مردم زجر کشیده اش فکر کرده و از تجارب غنی قرنها مبارزه مردمش، ساده و بیواسطه، مانند بابک،  کوراوغلی، قاچاق نبی و ... درس آموخته است.

    گفتیم که شهرت زینب از زمانی آغاز می شود که ناصرالدین شاه امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را در سراسر ایران به یک شرکت انگلیسی واگذار می کند. « انگلیسیان به ایران آمده، مانند دولتی که ایران را فتح کرده باشند به تمام بلاد ماُمور می فرستند. امتیاز رژی کاسه صبر مردم را لبریز می کند. تبریز نخستین شهری است که عکس العمل تندی نشان می دهد و پرچم مخالفت را بلند می کند. بازار این شهر به علامت اعتراض بسته می شود و متجاوز از بیست هزار نفر مسلح می شوند و به شاه تلگراف می کنند که به هیچ  وجه زیر بار این قرارداد نخواهند رفت. پس از چند روزی که از بسته شدن بازار می گذرد، ماُموران دولتی بزور ارعاب و تهدید و وعده و وعید بازاریان را مجبور به باز کردن بازار می کنند لکن چند ساعتی از باز شدن بازار نگذشته بود که « دسته ای از زنان مسلح با چادر نمازی که گوشه های آن را به کمر بسته بودند، در بازار ظاهر می شوند و دست به اسلحه می برند و بازار را مجبوراَ می بندند  و سپس بسرعت در کوچه پس کوچه ها از نظرها پنهان می شوند. رهبری این زنان را زینب به عهده داشت. ماُمورین دولتی بارها سعی در باز کردن بازار می کنند ولی گروه زینب هربار با اسلحه گرم و سنگ و چماق به بازار می ریزند و رشته های دولتیان را پنبه می کنند.

     میرزا فرخ یکی از شعرای معاصر زینب که خود شاهد مبارزات زینب و یاران او بوده، در این باره شعری دارد که آن روزها ورد زبان مردم تبریز بوده است:

حکم ایله دی زینب پاشا

جمله اناث و فراشا

سیز بازاری باسون داشا

دگنگی یاغلیون گلیم

پاتاوامی یاغلیوم گلیم

 

      سرانجام در اثر مخالفت شدید مردم، ناصرالدین شاه، با سرشکستگی تمام حرف خود را پس می گیرد و قرارداد رژی باطل اعلام میگردد، لکن مبارزه زنان تبریز و زینب پاشا کماکان بدون وقفه ادامه می یابد. زینب هر از گاهی به همراه دیگر زنان رزمجو در کوچه و بازار و محل ازدحام مردم ناگهان ظاهر می شود و مردان را به مبارزه و کندن ریشه ظلم تشجیع و تشویق می کند:«اگر شما مردان جراُت ندارید، جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر می ترسید که دست دزدان وغارتگران را ا مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران می جنگیم  سپس زینب روسری خود را به جانب مردان پرتاب کرد و در میان بهت و حیرت حاضران از دیده ها ناپدید می شد.

    در روزگار زینب یکی از رسوم رایج این بود که فئودالها و اشراف، ارزاق عمومی بویژه غلات را احتکار می کردند. یعنی فصل خرمن غلات را به قیمت نازلی از روستائیان می خریدند و در انبارها جمع می کردند و به هنگام زمستان که ذخیره آرد مردم تمام می شد، به بهای گران عرضه می داشتند. از این رو « یکی از گرفتاریهای زمان خودکامگی انبارداری بوده که در آذربایجان رواج بسیار یافته بود و بیشتر دیه داران، ملایان، اعیان ها و بازرگانان ذه آن می پرداختند و دولت که می بایست جلو گیرد، نمی گرفت. زیرا خود محمدعلی میرزا دیه داشت و او نیز از گرانی غله بهره مند می گردید، درنتیجه نان همیشه کمیاب و جلوی نانوائی ها پراز انبوه زن و مرد بود که فریاد و هیاهوی آنان از دور شنیده می شد

    در این روزهای سیاه قحطی و گرسنگی، درحالیکه مردم بی چیز برای خریدن چند قرص نان از پگاه تا شامگاه در جلوی نانوائی ها صف می بستند و گریه کودکان گرسنه گوش فلک را کر می کرد، محتکران هزاران خروار غله را در انبارها پنهان کرده بودند. چنانکه یکی از آنها،« مجتهد اول تبریز، قریب 70 هزار خروار گندم در انبار داشت

     کمبود نان در تبریز بارها آشوب برپا می کند. دراین شورشها زنان تبریز قهرمان خیز به رهبری زینب نقش فعالی را بازی می کنند. در یکی از این آشوبها « درحدود سه هزار زن چوب بدست در بازارها براه افتادند و کسبه را به بستن دکان و پیوستن به راهپیمایان مجبور کردند.

    حکومت قشون مراغه را خبر داد. دستور تیراندازی داده شد. در دم پنج زن و یک سید کشته شدند. در اینجا روحانیت معترض هم علیه مجتهد بزرگ به زنان پیوست و در کنسولگری روس تحصن کردند و سه بار از فرار ملائی که میخواست صحنه را ترک کند، ممانعت کردند و با او به خشونت تمام رفتار نمودند. فردای همانروز تظاهرات را از سرگرفتند، این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند، شعار زنان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجار شد

      محتکران و گرانفروشان تبریز ضرب شصت زیادی از زینب دیده اند. هنوز هم که هنوز است کهنسالان تبریزی هم زنی را که ابراز رشادتی کند در تعریفش میگویند:  

    « زنی است مثل زینب پاشا». و هر وقت با محتکر آزمندی مواجه شوند و از عهده اش برنیایند با حسرت میگویند: « فقط زینب پاشا از پس شما نامردان برمی آید.»  زینب در روزهای قحطی و کرسنگی، انبار غله محتکران را شناسائی میکرد و در فرصت مناسبی همراه دیگر زنان تبریز به آنجا حمله می برد و آنچه را که احتکار و پنهان شده بود، بین بی چیزان تقسیم می کرد.

     در این مورد از معروفترین عملیات زینب گشودن در انبار قائم مقام والی آذربایجان است. قائم مقام و اطرافیانش از محتکران بزرگ و معروف تبریز بودند. ناگفته پیداست جائیکه والی دست به احتکار بزند، دیگران تا می توانند خون مردم را در شیشه می کنند و دمار از روزگار آنها درمی آورند.

    به هرحال بارها خانه قائم مقام در اعتراض علیه گرانی و احتکار بوسیله زنان سنگسار میشود. در یکی از این شورش ها، قائم مقام دستور می دهد به سوی مردم تیراندازی کنند. دسته زنان مسلح به رهبری زینب به دفاع از مردم برمی خیزند. در این درگیری « به روایتی سی نفر کشته می شوند... قائم مقام از ترس، پناه به عمارت ولیعهد می برد.» خانه و انبار قائم مقام بوسیله مردم گرسنه و بی چیز شهر غارت می شود. اعتماد السلطنه در خاطرات روز چهارشنبه 14 ربیع الاول 1313 درباره حوادث تبریز چنین

 می نویسد:

     «... فتنه تبریز خیلی غلیظ شده است. خانه قائم مقام را مردم غارت کردند. وکیل الملک و دبیرالسلطنه را بیرون کرده اند. مردم بد واَ خیال غارت خانه قائم مقام را نداشته اند. از کوچه او عبور می کرده اند که به سید حمزه یا قد مگاه صاحب الزمان به بست روند. قائم مقام که 30-20 نفر الواط اسکوئی را برای حفظ خانه خود مسلح کرده بود، همین که صدای این جمعیت را شنید که از کوچه خانه او می گذرند، خودش اول از در دیگر فرار کرد و به الواط اسکوئی حکم شلیک داد. سی نفر مقتول، شصت نفر مجروح شدند

     دیگر از عملیات معروف زینب حمله به خانه و انبار نظام العلما یکی دیگر از مقتدران و محتکران آزمند تبریز است. نظام العلما از شاه اجازه داشت که غله خود را هر وقت دلش خواست بفروشد. زینب پس از شناسایی محل انبار، نقشه حمله را از پیش آماده می کند.

     در روز مقرر، در ساعت معینی در حالیکه روسری خود را از سر باز کرده بود، در پیشاپیش بیوه زنان و خیل گرسنگان شهر بسوی خانه نظام العلما راه میافتد و آنجا را به محاصره درمی آورد. « نظام العلما و کسانش که از پیش خبردار شده بودند و چند نفر تفنگچی آماده کرده بودند، دستور به شلیک دادند، زینب و یاران مسلح او نیز به حمایت از مردم دست به اسلحه بردند. جنگ سختی درگیر شد.

    چندین نفر کشته و زخمی شدند. سرانجام انبار انباشته از گندم نظام العلما به تصرف زینب درآمد و بین گرسنگان تقسیم شده.

     طاهرزاده بهزاد که خود این حادثه را به چشم دیده است، می نویسد: « آن زمان من شاگرد مدرسه بودم. شنیدم خانه نظام العلما را آتش زده اند. از دائی ام خواهش کردم که مرا به محل حادثه ببرد و آنجا را نشانم

دهد. خانه نظام العلما در کنار میدان چائی واقع شده بود. یکی از نوکران نظام العلما که در پشت بام سنگر گرفته بود، در حال مدافعه تیر خورده و کشته شده بود. خون او روی دیوار خانه مشاهده می شد و از در و پیکر خانه ویران شده نیز هنوز بوی آتش سوزی به مشام می رسید  کاساکوفسکی نیز در یادداشت های خود به این درگیری اشاره کرده، می نویسد: « محرکان اصلی حمله به خانه نظام العلما 3 نفر از زنان اشراف(!) تبریز بوده اند

     پرواضح است که برخلاف نظر کاساکوفسکی این حمله از سوی زنان بی چیز تبریز به عمل آمده بود که رهبری آنها را چنانکه اشاره رفت، زینب به عهده داشت و نه از طرف زنان اشراف. به هر حال زینب انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده زن ایرانی است  که برای اولین بار سنت زمانه را نادیده گرفت و برای گرفتن داد خود و مردم اش دست به اسلحه برد

      زینب فارغ از هرگونه قید و بندی موذی فئودالی مانند عیاران مرد به قهوه خانه ها رفت و آمد میکرد و بی مهابا در جمع مردان می نشست و قلیان می کشیدچنین برمی آید که وی زنان را تشویق می کرد که علیه نابرابری های اجتماعی و ستم چند لایه ای که بر زن وارد می شد، به پیکار برخیزند. زینب در آخر عمر همراه کاروانی عازم زیارت کربلا می شود.

     « در خانقین عساکر عثمانی نه برای تفتیش زوار آمده بودند، سختگیری را درباره آنها از حد  می گذرانند. زینب باجی از این رفتار آزرده می شود و دست به عصیان می زند و دیگران را هم به دنبال خود می کشاند و به عساکر حمله می کند. آنان ناگزیر به فرار می شوند و این خانم با قافله به کربلا می رود    پس از این رویداد، دیگر از زندگی این زن رزمجو خبری در دست نیست.